۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

خانم سحر خیزان : قاتل واقعی، لاله و شهلا و افکار عمومی را فدای شهوترانی حیوانی خود نمود و تو از قاتل دخترت تقدیرکردی !

                                                              
روی کلامم به مادر لاله سحر خیزان است تو را به روح دخترت قسم دادیم .تو را به احساس مادرانه ات سوگند یاد نمودیم
و از تو خواستیم که اگر حتی در بد بینانه ترین حالت ممکن که شهلا گناهکارباشد  او را ببخشی و تو شاید احساسی، باز
هم جغد شوم مرگ را سیراب نمودی. خانم  سحر خیزان این جغد شوم سالهاست که بر بام ایران ما بانگ مرگ را تا انتهای
حریم انسانیت فریاد میزند و بدان که تو نیزبه همراه  این موجود شوم آهنگ نابودی را زمزمه کردی .در  چند خط
درخواست قبلی به تو یاد آور شدم که مبادا شهلا بی گناه باشد . حال تو بی گناهی را اعدام نموده ای و قاتلش در چند
قدمی تو جغد گونه بر تو پوزخند می زند . اساسا داماد جنابعالی می تواند پاسخ دهد در زندگی مشترک لاله مظلوم و
ناصر خان نقش شهلا چه بود .؟ چه کسی  احساسات زنانه شهلا را به ملعبه گرفت؟ و او را بر زندگی لاله مستولی کرد؟.
آری خانم سحر خیزان قاتل واقعی که در یک قدمی تو به ما ریشخند می زند جان لاله و شهلا و زندگی تو و جامعه ما را
فدای شهوترانی  خود نمود و تو از قاتل تقدیر نمودی . پس تا آخر عمر در کنار قاتل واقعی دخترت بمان و فرزندی را
که در نو جوانی صندلی از زیر پای انسانی می کشد تا جانی را بستاند را تربیت کن .اگر چه تو به او درس گرفتن جان
و  انتقام را آموختی نه لذت  گذشت و بزرگواری را و لاله تو زینب وار در آن جهان فریاد میکشید که او قاتل نیست و ما
هرگز  صدای زجه و در خواست بخشش او را  نشنیدیم زیر قطعا اگر لاله زنده بود شوهرش را مقصر میدانست که به او و
دو فرزندش خیانت نموده است نه لاله را که یک مرد احساسات و زندگیش را به ملعبه گرفته بود .     .                                                                                                                        
                                                    

مادر لاله سحر خیزان : بخشیدن اینچنین، فقط در توان مادران است .پس مادرانه ببخش !

 به نام آنکه انسان را آفرید و هدیه گذشت و بخشش را در وجودش با امانت نهاد . مادر گرامی لاله : نمی دانم با چه کلماتی خواسته ام را برایت بگویم .می دانم با هر کلمه ای که شروع  نمایم پیش از من افراد دیگری با تو در میان نهاده اند و با هر بار خواست صحنه دهشتناک مرگ فرزندت را در پیش چشمانت خواهی دید و من برای کسی پا را در میان گذاشته ام که در زندگی عملی بس زشت و پلید را مرتکب شده است و شاید هم او نشده باشد . نمی خواهم در مورد زشتی کار او صحبتی بنمایم که ژرفای زشتی  کار او را فقط تو با تمام وجود احساس نموده ای و بس . ولی من با تو صحبت دیگری دارم وآن این است که ما  انسانهای بر دار بسیار دیده ایم .ما جسد های  که سنگسار شده اند را بی شمار دیده ایم دیگر کمتر صبحی است که خبر مرگ انسانی را نشنویم .مادرم مبادا بی گناهی بر دار رود و گناهکاری که برای حس حیوانی لذت طلبی آتشی اینچنین در دامنت بیفروخت  آزادانه بر تو بخندد و لاله ی بی گناه تو در دنیای دیگر رد دندان بر لب داشته باشد . مبادا لاله در بهشت زیر پایش فریاد میزند: مادر او قاتلم نبود پس در این دنیایی که مردان بر زنان می تازند توکه مادری  او را ببخش، و ما صدایش را نمی شنویم   ولی  توآنقدربزرگی که خداوند تو را مادر نامید ، و به این خاطر است که  تو را به حس مادرانه ات و بزرگی روح لاله گون لاله ات  قسم میدهیم   که اگر حتی گناه کار باشد از گناهش در گذری و مادران این مرز وبوم با این عمل تو به بهشت زیر پایشان بنازند .   باشد که ما امضاکنندگان این چند خط در پیمانی به محکمی بخشش مادرانه ات  در جای خالی فرزندت بردگیت را بنماییم  .امیدآنکه  در صبحی دیگر جغدی نحس بر در خانه هایمان خبر مرگ انسانیت را فریاد نزند . وعطر خوش انسانیت از جانب تو هوای شهرمان را بیاراید .

بدانید و آگاه باشید : آلودگی هوا بهانه است می خواهند شهر را امنیتی و سوبسیدها را حذف کنند.



حکایت کنند که ما مردمانی  هستیم که اندر دوران رضا شاه کبیر(که  خدایش بسی  بیامرزاد ) برای
یشبرد  طرح ها ی مملکتی، چون ماشین دودی ، به قیمت چای یک شبه 2 قران افزوده گردید و در پی آن  ما مردمان به خیابانها ریخته و در و دیوار را با سوزن کج فهمی به هم دوختیم.  همچنین در زمان شیخ خندان اگر شیخ با لبخندی بس ملیح 20 تومان ناقابل به قیمت بنزین  بیفزود که  بتواند بودجه این مردم را تامین نماید به تحریک افرادی نا فهم باز چنین کردیم  . ولی در ازمنه هاله نور  در جهت ظهور امام زمان (روحی  له الفدا )قیمت بنزین از 80 تومان به 400 تومان رسید  و همان کج فهمان که در دو  اتفاق تاریخی فوق بانگ واسلاما سردادند در این مورد صم البکم خاموش شدندی،  چون، بهای  بنزین در جهت ظهور حضرتش بسی موثر  همی افتاد . از این روی  حضرتش  در هاله نور به  رئیس دولتمان  که زیباییهای صورتش  شهره هر دو عالمان و صحت تصمیماتشان بر احدی از خلق پوشیده مباد میگوید چرا یک شبه ؟و چرا  درصدی  افزایش ؟ بیا چند شبه و در صدها بر قیمتها بیفزای و حقا  او نیز چنین کرد و بهای بنزین را به  مرور  پنج  برابر همی  کرد و ما همی خر کیف شدیم زیرا   ما را حماری اندیشیده بود  چه زیبا  اندیشیده بود .   حالیه ایشان که از این کلک بر مردم ساده لوح ایران پیروزمند بیرون همی آمد در یک  تصمیم مبارک، نظر به حذف یارانه ها همی داد و برای پیروزی این تصمیم ، کلک قبلی را سوار همی بنمود. عده ای از بادمجان دور قابهای(روحتهن لی الفدا) او بیامدند و او  را همی گفتند مبادا مردم به سبب  کلک قبلی بر موضوع اگاه گردندی و ما را از عرش به فرش رساندندی0 پس  او در شوری دیگر که او بود و معاون برحقش مشایی و یک صندلی  خالی فیمابینشان  از جانب  خداوند تبارک وحی واصل گردید که :زیبا کلا ما  ! این مردم بیش از این خر ند  لذا به میدان شهر برو و فریاد بر آور : وامصیبتا این چه هوای نا پاکی است که مردم بیچاره من بر وجود خویش فرو بردندی !پس  چهار شنبه و پنج شنبه تعطیل  باشد مباداکه بر مردم من که  در سال گذشته همین موقع در خاک و خون همی غلطیدند ! امسال هوای ناپاک به ریه های خود فرو بردندی؟ .و  در این تعطیلی حکومت نظامی برقرار و  یارانه را را برداشته و به گزمه های فرمودندی که هر کس  در باب اعتراض به خیابان آمد از دم تیر گذرانندی .  و ما ...

۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

ابراز همدردی یار دبستانی به زبان شعر با محسن سازگارا به مناسبت درگذشت مادرش


در فراغ نگه  حامیت  ای هم آورد 
چون ارس میگریم
کاوه را  او  به من و تو آموخت
              دلش از تفرقه ی  ما بسوخت
او که در مهر و بزرگی نگاهش میگفت
تو  و من  بهر نجات ایران
دست در دست

به یک  نقطه نگاه اندازیم
تا  مبادا که زحاک زمان
بر من و تو بتواند که بلا اندازد
ما همه هم دردیم ،
ما همه هم سازیم
منتظر باش که باهمدیگر،
شر این دشمن ناکار زسر  کم  سازیم

۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه

متن نامه استعفا شیطان به خدا ،به دلیل وجود دیگر شیاطین در رژیم جمهوریاسلامی

متن نامه  استعفا شیطان  به خدا بدین شرح است :

به نام شیاطین جدید درایران که از من شیطانی ترند .
خدایا در آغاز خلقت ،وقتی از من خواستی که به انسان سجده کنم از این کار سرباز زده و از دستورت سرپیچی کردم زیرا خود را از انسان برتر میدانستم ولی وقتی در ایران به امور جاریه مشغول بودم چیزهایی دیده ام و به این نتیجه رسیده ام که نه ،آنها  به مراتب از من شیطانی ترند .

روزی برای ایجاد تفرقه به صف سیاسیون و اپوزسیون ایستادم و شروع به نجوا در گوش آنها کردم در ادامه متوجه شدم که  آنها شکست حاصل از تفرقه را نیز بارها تجربه کرده اند و باز هم تفرقه در بینشان بیداد میکند و دیگر نیازی به نجوای من نیست .

در زمینه اخلاقیات و مسائل جنسی که وارد شدم آنها به من هم که شیطانم ،پیشنهاد بیشرمانه می دادند لذا جان خود را برداشته به صحنه های دیگر گریختم . ولی متاسفانه موفق نشدم .
در صحنه های انسانی آن هنگام که برای صحنه سنگسارزنی ،من  برای تجمع در آن صحنه  خود را برای نجوا در گوش انسانها آماده میکردم، ناگهان دیدم که آنها سنگهایشان راهم  به سمت همنوع خود پرتاب واز صحنه بر میگرشتند و من فقط به توصیفهایشان  از نحوه پرتاب سنگ و چگونگی برخورد سنگ به بدن آن مفلوک رسیدم .
 خدایا اساسا در ایران نیازی به من وجود ندارد زیرا من به گوش خود شنیدم که قبل از آنکه من در گوش رئیس جمهورشان (که ریاستش حاصل تلاش بی وقفه من و چند همکار دیگر بود ) نجوا کنم او دروغهای شیطانیش را به مردم تحویل داده بود و من که شیطانم به صحنه هورا کشیدن مردم در پایان سخنرانی رسیدم .
من در ایران به چشم خویش دیدم  که انسانی با اتوموبیل  از روی هم نوع خویش گذشت و من که شیطانم به دنده عقب آمدن ماشین برای عبور مجدد از روی آن بیچاره رسیدم و خدایا اعتراف میکنم که از این صحنه منهم دلم شکست .
من در ایران  دیدم که دختری به نام ندا توسط یکی از همکاران جدید از کمپانی به نام بسیج به ضرب گلوله ای در خون خود غلطید
و من مبهوت نگاهش میکردم  و سران حکومت قاتلش را گرامی داشتند . 
خداوندا من در ایران برای اولین بار دیدم که مادری به دنبال جنازه فرزندش به نام سهراب اعرابی میگشت و حکومتیان شیطان گونه او را سرمی دواندند و جنازه فرزندش را  هم به او تحویل نمیدادند در حالی که من که شیطانم با جنازه  کاری ندارم .
خدایا این قسمت را محرمانه فقط خودت بخوان حتی ملائک منشی هم این را نخوانند زیرا من مامورانی در ایران دیدم که ممکن است در ملائک تو هم نفوذ کرده باشند من در ایران شیطانی هایی  دیدم که جرات باز گو کردن برای تو را هم ندارم زیرا ممکن است جرم ارتداد بدهند و من را  اعدام کنند.
لذا اینجانب ضمن برائت از تمام جرمهای فوق نه تنها به آنهاکه از من شیطانی ترند  سجده مینمایم  بلکه استعفای خود را به حضرت حق تقدیم میکنم باشد که بدانی من در برابر آنها بسی شرف دارم .

۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

دکتر خزعلی! مبادا شکنجه گران از قلم تو ، برای تطهیر خویش از گناهانی به بزرگی زشتی کردارشان ، استفاده کنند.

همرزم گرامی دکتر خزعلی : در تارنمایت میخواندم که گفته بودی شکنجه گران  ،زشتی سیرتشان را در صورت نشان ندادند  و چون بسیار دوستت داشتم برایت این چند سطر را نوشتم . از تمام وجود اطمینان دارم که این  چند خط را از یک هم فکر خواهی پذیرفت . .
یار مبارزم شاید  من هم  کسی باشم  که از سختی فرساینده گرفتن قلم از دست قلم به دستان آگاه است و همانطور که برایم نوشته بودی  ما باید زکات قلم را بدهیم ولی بسیار مواضب باش که مزدوران حکومت اگر نتوانند قلم ما را به مزدهای گرانبها خریداری کنند می کوشند خود را آنقدر حقیر نشان دهند که قلم به دستان زکات قلم رابر آنها واجب بدانند و برایشان قلمی بر کاغذ برند آنگاه  خود را مظلوم و آنان را که در سیاه چالهایشان حیوان گونه شکنجه و تجاوز میکنند  را دروغگو معرفی نمایند ..
میادا آنها چون آگاهند که قلم تو رسوایشان خواهد کرد از قلم تو برای رسوایی شیخ شجاع استفاده کنند تا  بگوییند تجاوز به بی گناهان کذب بوده است .
مبادا آنها با قلم تو فریاد بزنند که  آنهایی راکه  سر در فاضلاب فرو کردیم شیادند و ما از این کار مبراییم .  .
مبادا قلمت را در جهت نادرست بودن مشقتی که بر نوری زاد گذشت  بر صفحه برند .  .
و در نهایت با پوزخندی بوزیینه وار  دکتر خزعلی مبارز ما را نیز از خودشان جلوه دهند  تا در صف قلمهای به هم پیوسته مان خدشه ای وارد کنند .
هم غصه ، مبادا با قلم تو بر قصه مصیبت یاران در بندمان  خط بطلان بکشند
زیرا چون روز روشن است  که آنچه با تو کردند با نوری زاد ها،امین زاده ها،و سحرخیزها نکردند، تا تو بنویسی ..
ما پیروزیم چون قلم هایما ن حقیقت را نجوا میکنند .

                                                                                                                     پرهای آبی صداقت تو را با تمام وجود میبینم          

                                                                                                                                              یار دبستانی تو 

پاسخ دکتر خزعلی :  با سلام؛ ما باید نشان دهیم که صادقیم و بر دشمن هم دروغ نمی بندیم، آنگاه قصه کهریزک که من با صدای بلند فریاد کردم تاثیر دارد، من همه چیز را خواهم نوشت، خوب و بد، زشت و زیبا، من از دردهای انفرادی خواهم نوشت، من از جنایات نیز می نویسم 

۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

فروهرها آسوده آرمیده اند و به جوینده گان تفکراتشان میبالند و قاتلان در عذابی به عظمت زشتی عملشان گرفتارند


امروز در سالروز شهادت دو تن از رهروان راه آزادی هستیم . وقتی که چگونگی کشته شدنشان را به یاد می آورم بدنم میلرزد، دلم میگیرد و از شدت خشونتی که  بر کالبد این دو آزادی خواه فرو نشست گاها می ترسم . مگر میشود انسان (که نه) حتی (شبیه انسان ) باشی و اینگونه رفتار کنی . مگر میشود بر بدن یک زن که سنی بر او گذشته است ضربات چاقو آنهم با این تعداد فرو نشاند . گاهی وقتی فیلم قاتلان حرفه ای را هم بیاد می آورم میبنم قاتلانی که به خاطر پول هم حیوان گونه انسان میکشند برای مشتریانشان یک شرط میگذارند و آن این است که مقتول زن و کودک نباشد   . حال چگونه میتواند کسی بر پیکر یک پیرزن که هم مادر است و هم همسر فقط به خاطر مشتی پول کثیف که حکومت به مامورانش میدهد بیش از 20 ضربه چاقو وارد آورد . آیا ماموران به قول خودشان امنیتی که یک پیرمرد و یک پیر زن را با کارد سلاخی میکنند .با خود اندیشیده اند که تفکر، جاری است و آن  را نمیتوان متوقف کرد حتی با کشتن. حال کجایید که ببنید که  تفکرات آزادی خواهانه فروهر ها با چه سرعتی در بین جنبش سبز جوانا ن ایرانی جاریست.  راستی این ماموران در پاسخ به فرزندان خود در این مورد چه خواهند گفت  . آیا قاتلان فروهر ها میدانند این پروانه و داریوش فرهر هستند که آسوده آرمیده اند و به من و جوانان مبارز ی که جوینده تفکراتشان هستیم  می بالند و این وجدان قاتلان است که در عذابی به عظمت زشتی عملشان میسوزد . البته اگر وجدانی باشد .                                                                                                                                                        

۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

مبارز راه آزادی که با کلاه ادمینی دست به تهدید میزند اگر در شهرداری محله ای استخدام شود چه به روزگار آن محل خواهد آورد.

اولین بار با مسنجر بیلوکس در سایت  دکتر خزعلی آشنا شدم .آنرا نصب و رومهای سیاسی سری زدم . از بین رومهای سیاسی چندین روم را پسندیدم .اول روم ما هسیتم  . روم نهاد مردمی و روم مبارزان راه آزادی سه رومی بودند که در هر سه به بحثهای سیاسی گوش میکردم . بستگی داشت کدام روم باز باشد و خود را عضو هر سه روم میدانستم چون معتقدم تمام عقاید باید با هم متفق شوند و وقتی به آزادی رسیدیم حال صندوقهای رای تعیین کننده باشند پس تا اینجا هر سه روم با سه عقیده وقتی به تغییر حکومت اسلامی میاندیشیدند با من در یک جهت قرار داشتند . در دو روم ما هسیتیم و نهاد مردمی بدون اینکه بدانم و ابایی داشته باشم اظهار میداشتم که من به ان دو روم دیگر هم میروم و به سخنانشان گوش میدهم و ادمینهای این دو روم هرگز در مورد حضور من در دو روم دیگرحتی  ادعای نارضایتی نیز نکردند . یک روز در یک ساعت هم روم نهاد مردمی میهمان داشت  و هم روم مبارزان ومن هم با پالتاک در یک روم و با بیلوکس در روم دیگر بودم  بعد از اتمام جلسه ادمین روم مبارزان در صحبتی به من میگفت دیدی که تعداد ما بیشتر بود و رویشان را کم کردیم و من به سادگی از او پرسیدم که مگر ما یک هدف نداریم و نباید متحد باشیم . از پاسخش متوجه شدم که خود  و رومش را تافته جدا بافته ای میداند .لذا گفتم چرا من حلقه اتحاد بین دو روم نباشم .لذا در مورد شعر فرزند دکتر خزعلی که بیشتر موضوع روم مبارزان بود دستی به قلم بردم وشعری نوشته و بعنوان عضوی از نهاد مردمی انرا روی بالاترین گذاشتم .تا حلقه اتحاد بین دو روم شود .ابتدا ادمین روم نهاد مردمی پیغام داد و از نوشته من تشکر نمود .هنوز تشکر تمام نشده بود که ادمین روم مبارزان راه آزادیfarzin politation چنین پیغام داد.(( آیا روم نهاد مردمی با کمبود مشروعیت مواجه شده است که خودش را به دکتر خزعلی میچسباند. به ادمینهای رومت بگوی که چه میکنیم و چه میکنیم , وخجالت نمیکشید و تهدید پشت تهدید) . آر ی دوستان تفاوت را در عمل به دمکراسی در ادمین دو روم مقایسه نمایید . و بلافاصله در زیر لینک بالاترین خزعولاتی نوشت و به دنبال دیگر دوستانش گشت و پیغام داد که به این لینک منفی دهند ولی چون کسی را پیدا نکرد دوباره خودش به تنهایی برگشت و خزعولی دیگر در زیر لینک بالاترین که لیاقت خودش را داشت .
آری دوستان واقعیت این است  که او آنقدر کوچک بود که دکتر خزعلی را برای خود اعتباری میدانست که حاضر نبود با کس دیگری قسمتش کند در حالی که برای نهاد مردمی دکتر خزعلی نیز مبارزی بود چون دیگر مبارزان که در بند هستند و نهاد مردمی نیز بارها در رومش به دفاع از او پرداخته بود .البته نه به سبک اشکهای تمساح فرزین خان و ضبط کردن گریه هایش برای پخش دوباره برای خود دکتر خزعلی به جهت پاچه خواری و به قول خودش کسب اعتبار .

آری او انقدر کوچک بود که در پیله خود خزیده بود وفکر میکرد دنیا به اندازه پیله اوست واوست که با مبارزه میتواند به تنهایی با پیله های تنیده شده بر تن ،آزادی را به ارمغان آورد در حالی که نهاد مردمیبه اتحاد تمامی مخالفان فکر میکرد .

او آنقدر کوچک بود که وسط صحبتهایش روم بیلوکس را ناگهان میبست که به قول خودش به رو کم کنی با کاربران پلتاک بپردازد ولی در پایان به قول خودش رو کم کنیش ساندیس خوری آنچنان تهدیدش کرد و به او کقت فلانت میکنم که فرزین خان  رفت و با قلدر رومش برگشت که از او دفاع کند و خودش از ترس تنها به تکسی با دست لرزان اکتفا نمود.

اری او آنقدر حقیر بود که فکر میکرد یک آی دی که به روم دیگر پیوسته را می تواند با تهدید و رعب و وحشت  و قلدر بازی از تصمیمش منصرف نماید .در حالی که نهاد مردمی هرگز به حضور من در دیگر رومها و حتی تبلیغ رومهای دیگر اعتراضی نکرد. زیرا برای من آزادی را آرزو داشت . نه یوغ بندگی فرزین خان .
 حال سوال من این است مبارز راه آزادی که با کلاه ادمینی دست به تهدید میزند اگر در شهرداری محله ای استخدام شود چه به روزگار آن محل خواهد آورد.

در نهایت به ایشان می گویم فرزین خان .در جمهوری اسلامی تهدید ما را آبدیده کرده است سلاح دیگری را جستجو کن .

                                                       با احترام به دیگر ادمینها و اعضای روم مبارزان  راه آزادی



ابراز همدردی یک عضو نهاد مردمی با دختر دکتر خزعلی به زبان شعر

دیروز در سایت دکتر خزعلی شعری  از دختر دکتر خزعلی خواندم که گله کرده بود که وقتی پدرش گرفتار زندان جمهوری اسلامی گردید هیچ عکس العملی از هیچکس و هیچ گروهی انجام نشده است . بنده نیز به زبان شعر شرح حال اعضای گروه نهاد مردمی (http://www.thenewiran.com ) را در هنگام دستگیری دکتر خزعلی را وصف نمودم .
شعر زهرا خزعلی :

پدرم وقتی مرد، پاسبان ها همه شاعر بودند(سهراب سپهری)

خوش به حالت سهراب
پدرت وقتی مرد
پاسبان ها،
همه شاعر بودند!
پدرم وقتی رفت
شاعرها ،
همه ساکت بودند
نه صدایی
نه ندایی
نه نوایی!
هیچ کس حرف نزد
من و خواهر
تنها
مویه می کردیم و
جز برادر
هیچ کس یار نبود
پشت و پناه همگی
مادر بود
پدرم تنها رفت
گر چه او دربند است
شیر ، شیر است
گر چه در بند بود

شعر من در پاسخ به شعر زهرا خزعلی 

خواهر من زهرا
توکه همنام جگر گوشه احمد هستی
پدرت وقتی رفت
دل من از غم هجران بگرفت
چشم من را همه چون ابر بهاران دیدند
و نگاهم همه یک کوه پر از آتش شد
و به همراه غمت چون یک مشت
گره از بهر دهان و سر هر ناکس شد
خواهر من زهرا
پدرت وقتی رفت چشم ما تا ته انصاف گریست
و نهادی که  سراسر نفراتش همه از مردم بود
جملگی  یکسره در ماتم شد  
خواهر من زهرا
ما همه پیروزیم
چونکه حتما همه ی حق و صداقت  با ماست .

تقدیم به زهرای عزیز امیدوارم این شعر تسلی خاطررنج دیده ات  باشد

۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

آیا کمک کننده به مجروح حادثه سعادت آباد به سرنوشت آرش حجازی دچار نمیشد ؟

در ایران قوانینی وجود دارند که دقیقا بر ضد بشریت است . گاها فکر میکنم این قانون می تواند فقط توسط نازی ها در 60 سال پیش وضع شده باشد . برای نمونه به تعدادی از آنها در این متن اشاره میکنم .
اگر در خیابان مجروح ناشی از تصادف که ضارب وی فرار کرده است به شما التماس کند و شما از روی غیرت انسانی او را به بیمارستان برسانید حتما بدانید که علی الرغم تبلیغ در سیما شما بعنوان ضارب تلقی و بازداشت خواهید شد مگر اینکه فرد مجروح فوت نکند و رضایت بدهد تا شما از ضن اتهام خارج گردید . لذا این قانون  عبارت دیگری هم دارد و ان این است : از کنار مجروحین تصادفات خیابانی سنگ دلانه عبور کنید و بر احساسات انسانی خود پای بگذارید وگرنه زندان در انتظارتان  است.
همچنین در خرداد ماه سال 88 وقتی دکتر حجازی به کمک مجروحی به نام ندا شتافت تا او را از مرگ برهاند او به قتل ندا متهم گردید و نهایتا از کشور فراری گردید و آواره غربت شد . لذا این هم عبارت دیگری داشت اگر فردی در میدان سعادت آباد التماس کنان از شما کمک خواست دوربین به دست بگیرید و از صحنه فیلبرداری کنید وگرنه چون دکتر حجازی آواره غربت خواهید شد. در نهایت دوست دارم اگر دکتر حجازی این متن را بخواند برای خوانندگان این متن نظرشرا بگذارد. و بگوید که اگر چه آواره غربت است ولی وجدان راحتی دارد چون به یک هموطن کمک کرده است حال یاوه گویان هرچه میخواهند بگویند .

۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

توصیه به مدیران بالاترین : اجازه دهید دین خودش از خود دفاع و به ذهن پرسش گرانش پاسخ دهد نه با تیغ حذف شما .

هرگاه که  پای دین وسط می آید نیروهای خارجی به میدان می آیند و خط قرمز ها را برای دین تعریف و برای عبور از آن خط قرمز مجازات تعیین ودر این لحظه است که  دیکتاتوری متولد میگیرد .شاید این یکی از دلایل اینکه هرجا که دین پا می گذارد دیکتاتوری را به همراه میبرد همین است . ولی توصیه من به مدیران بالاترین این است اگر شما هم معتقدید که دین و مذهب حق است اجازه دهید دین خودش از خود دفاع کند و  به ذهن پرسشگرانش پاسخ دهد نه با تیغ حذف مدیران بالاترین  . اگر بتواند به ذهن کاربران پاسخ دهد که به پیروان خود افزوده است و اگر نتوانست که نا حق است و باید حذف گردد. اگر در گذشته امثال شما اجازه نقد دین را داده بودند نسل ما هرگز دچار این حکومت دینی نبود.                                                 

۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

آقای جنتی: این ماشین مرگ را خاموش کنید مگر اینکه شما به این نتیجه رسیده باشید که برای طول عمر، انسان قربانی کنید.!

آقای جنتی آیا می دانید که در سن 85 سالگی به سر میبرید ؟
آیا میدانید که  انسانها ی بی گناه در این سن خود را بازنشسته میکنند و به عبادت و طلب بخش برای گناهان هرچند کوچک خود می پردازند .  آیا میدانید  هم سنهای شما در حال بازی با نوه های خود هستند و اگر دستشان به دهانشان برسد به بیچاره گان و بی نوایان کمک میکنند و دایم در حال استغفارند و ذکر خدای میگویند و برای آخرت خود در این دنیا به بخشش و نیکوکاری مشغولند . آقای جنتی شما در این سن به چه کاری مشغول هستید به جملات اخیرتان نگاهی بیندازید همه سرشار از کینه و عداوت و مرگ و نابودی است . درخواست اعدام برای چه کسانی ؟ آیا تا به حال به فرزندان و نوه های خود اندیشیده اید .آیا میدانید  او که شما در تریبونهای دولتی برایش درخواست اعدام  میکنید نیز دارای فرزند و خانواده هستند. بس کنید دیگر . این ماشین مرگ را حداقل در سن 85 سالگی  خاموش کنید. و این را بدانید مرگ برای دشمن هم لذت بخش نیست . .مگر اینکه شما به این نتیجه رسیده باشید که برای سلامتی و طول عمر انسان قربانی کنید  .                         

۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

تجربه تاریخی نشان میدهد که اسرائیلی ها به مراتب بیشتراز اعراب ایرانیان را دوست دارند.

سی و یک  سال است که جمهوری اسلامی در ایران حکومت میکند و سی ویک سال است که این حکوت لقمه را از دهان ملت خود بریده و به جیره خورانی چون حسن نصرالله و حزب الله لبنان و حماس در فلسطین داده است و در عوض سی و یک  سال است که این حکومت از مردم میخواهد که شعار مرگ بر اسراییل بدهند . حکومت ما به  سوریه گاز مجانی میدهد و یک ردیف بودجه برای لبنان و فلسطین دارد در حالی که اعراب ما را عجم خطاب میکنند  و کوچکترین ارزشی برای ما ایرانیان قائل نیستند . بزرگترین ضربه تاریخ را از کشور عربی به نام عراق خوردیم که ضمن از دست دادن جوانان این مملکت میلیاردها دلار خسارت بر کشور ما وارد شد و کشور امارات هم که مترصد این است که بخشی از وطنمان از جمله تنب کوچک و بزگ و ابو موسی و خلیج فارس را از ایران جدا و در واقع غلطهای زیادی میکند . در جنگ با عراق کشور عربستان و تمامی کشورهای عربی از جمله یاسر عرفات در حالی که درب کیف دلارهای دریافتی از ایران را باز نکرده بود از عراق حمایت کردند  و اکنون  یک  جیره خوار که مدعی مبارزه و شکست اسراییل می باشد ولی شجاعت اینکه در داخل کشور خود و در جمع هوادارن خود ظاهر و سخنرانی نماید را ندارد و در سوراخ موشی که برای خود با پول ایرانیان تهیه کرده از طریق مانیتور با هواداران حزبش سخن میگوید  به خود اجازه میدهد در باره تمدن ایران سخن بگوید . و از طرفی اسرا ئیل  تنها کشوری بود  که به کشور ما اسلحه داد .و ما را از شکست در مقابل صدام رهانید. در همین کشور اسراییل خیابانی به نام کورش کبیر وجود دارد که نشانه احترام آنان به تمدن ما ایرانیان است . و در میان تمام کشورهای دنیا بهترین برخورد را با هموطنان ما دارند . حال سوال این است مملکت ما از کدام قوم بیشتر ضربه دیده است اعراب یا اسراییل ؟