۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

خدایا! آیا صدای ناله این مرد که از دلش برآمد را نشنیدی ؟

بعد از 15 سال او را در خیابان محلاتی (اهنگ ) دیدم .فردی خوش حساب که از شرکت ما نخ می خرید . بسیار خوش حساب  با خدا وآبرودار  در کارخانه ای که در یکی از شهرکهای صنعتی  داشت پتو تولید میکرد . در پایان آخرین   سال که برای تسویه به شرکت ما  آمد  یک تابلو که بر روی ان نوشته شده بود ((یا مهدی ادرکنی )) و مبلغی رابه تمام بچه ها عیدی داد. وقتی که او را دیدم آرزو کردم که کاش اور را نمی دیدم .از خجالت می خواست بگوید که مرا نمیشناسد . او که زمانی برای خود کسی بود گفت زمانی 55 نفر در کنار من  نان می خردند ولی وقتی پتوی چینی  بی رویه بازار ایران را اشباع کرد دیگر نتوانستم ادامه دهم . و ورشکست شدم . و چکهای برگشتی آغاز شد .
 حال برای سیر کردن شکم خانواده اینچنین غیرت مندانه تلاش میکرد . در حالی که بغض گلویش را می فشرد و دستانش میلرزید عاجزانه گفت :فقط خدا سزایشان را بدهد . و دیگر ادامه نداد . دیگر نتوانستم نگاه خجالت زده اش را تحمل کنم در حالی که با او درد دل زیادی داشتم هاج و واج از او خداحافظی کردم .و با خود گفتم خدایا آیا سزای دل آبرومندی را که اینچنیم مینالد را میشنوی .

۱ نظر:

یاسر گفت...

اشخاص زیادیرو میشناسم وضعیت مشابه این آقارودارن.خدا به همشون دوباره عزت ببخشه وبه باعث و بانی شون ذلت.